۱۳۸۷ اردیبهشت ۳۰, دوشنبه

نامه دختر اکرم مهدوی، محکوم به اعدام، به رییس قوه قضاییه

رئیس محترم قوه قضائیه
با عرض سلام و احترام، من سیده فاطمه م فرزند مجید و اکرم مهدوی، دانش آموز سال اول دبیرستان هستم که به علت مشکلات خانوادگی، چند سال است که در مدارس شبانه روزی زندگی می کنم।
حدود 6 سال است مادرم را که زندانی است ندیده ام। بگذارید از ته قلب برایتان بگویم از این زندگی و تنهایی خسته شده هم زندگی بدون مادر خیلی تلخ است. این سرنوشت اجباری خودم را دوست ندارم. هر روز باید زخم زبان فامیل هایم را بشنوم. من دختری هستم که پدر خوبی هم ندارم. او معتاد است و هروقت برای سرکشی به شهرمان می آید به من حرفهای بد می زند. پدرم بعد از طلاق از مادرم با زن دیگری ازدواج کرد و از او نیز دو فرزند دارد. زن پدرم هم از شوهر اولش دو بچه دارد. ببینید که چه خانواده از هم پاشیده ای دارم!
من اول خدا را دارم و بعد شما را که به مادرم کمک کنید॥ اگر دل بچه سید سینه سوخته ای را شاد کنید، خداوند دل شما را شاد می کند। من با این قلب اندوه بار، هر شب با ناراحتی می خوابم. چرا هیچ وقت کنار مادرم نباشم؟ مگر من با دختر های هم سن و سال خودم چه فرقی دارم؟ مگر من چند سال دارم؟

از وقتی خودم را شناخته ام، نه پدر و نه مادر داشته ام. فقط از آنها اسمی برایم مانده است. ای کاش (می شد) مادرم هر چه زودتر آزاد شود تا بتوانم در کنارش باشم. اگر مادرم آزاد نشود، من به یک دختر بیچاره و بی مادر تبدیل می شوم. مهمتر از آن مادرم آبروی من است. من فقط می ترسم که آبرویم پیش عمه هایم و خصوصا پدرم برود. آن هم پدری که از مادرم بد می گوید. آخر من تا چقدر طاقت بیاورم . هر کس به من می رسد سرکوفت و طعنه ی مادرم را به من می زند و مرا به خاطر مادرم تشویق به خودکشی می کند.
دخترهای حاجی که دلشان از سنگ نیست. آنها دختری مثل مرا درک می کنند. واقعا خدا را خوش نمی آید که از اول بچگی حسرت یک پدر و مادر خوب توی دلم بماند. من هم مثل دخترهای دیگر مادر می خواهم. همدمی که شبها در اغوشش بخوابم. از شما و فرزنان حاجی خواهش می کنم که با بخشیدن مادرم دل بچه ای سید را خوشحال کنید. من هر روز سر نماز برای سلامتی شما و خانواده تان دعا می کنم.
با امید به بخشش شما و آزادی مادرم
سیده فاطمه م. فرزند اکرم مهدوی

۱۳۸۷ اردیبهشت ۲۴, سه‌شنبه

تلاش برای نجات اکرم مهدوی از اجرای حکم اعدام

رادیوزمانه: حکم اعدام که زمانی منطقی‌ترین مجازات برای کسی بود که به هر دلیل انسان دیگری را به قتل رسانده بود، سال‌هاست که در پناه گسترش احکام حقوق بشر می‌رود تا به عملی مذموم، به مصداق همان قتل نفس تعبیر شود।
حاصل چهار دهه مبارزه‌ی مدافعان حقوق بشر برای لغو حکم اعدام، و تشکیل نهادهایی نظیر «ائتلاف جهانی ضد مجازات اعدام» لغو قانونی یا حداقل عملی حکم اعدام در بیش از ۱۳۰ کشور از مجموعه‌ی ۱۹۲ کشور عضو سازمان ملل متحد است.
نام کشور ما هنوز در میان ۶۲ کشوری است که در آن حکم اعدام صادر می‌شود و هر از گاه، مدافعان حقوق بشر در ایران تلاشی را برای نجات جان متهمی از مرگ آغاز می‌کنند. آخرین موردی که انعکاس اجتماعی یافته است، حکم اعدام اکرم مهدوی است؛ زنی که به قتل همسر خود متهم است.
با خانم مینا جعفری، وکیل اکرم مهدوی و نیز با مادر اکرم گفت‌وگو کرده‌ام. خانم جعفری در مورد جرم متهم می‌گویند:
همان طور که خیلی‌ها می‌دانند، پرونده‌ی ایشان در رابطه با قتل شوهرش است که حدود ۵۰ سال از او بزرگ‌تر بوده که به قصاص محکوم شده است.
قصاص در کشور ما برای کسی که انسانی را به قتل رسانده باشد، اگر مشمول امتیازات ویژه مانند حق پدری، همسری یا برادری مقتول نباشد، اعدام است. اما خلاص از اعدام برای متهمی که بتواند رضایت اولیای دم را فراهم کند، امکان‌پذیر است؛ که این معمولاً از طریق پرداخت مبلغی به عنوان دیه یا خون‌‌بهای مقتول به خانواده‌ی وی فراهم می‌شود.
اولیای دم هم به عوض قصاص مبلغی بیشتر از دیه، یعنی ۶۰ میلیون تومان از ایشان خواسته‌اند و ما هم در مرحله‌ی جمع کردن دیه هستیم.
خانم جعفری! خانم مهدوی دو بار ازدواج کرده است. ممکن است بگوید این ازدواج‌ها در چه شرایطی انجام شده است؟
ازدواج‌های خانم مهدوی، ازدواج اول و دومش، اجباری بوده است. ازدواج اولش در ۱۳ سالگی بوده و مطمئناً هیچ دختر یا پسر ۱۳ ساله‌ای نمی‌تواند راجع به این درست تصمیم بگیرد که ازدواج ارادی و اختیاری داشته باشد.
مادر اکرم اما معتقد است که ازدواج اول اکرم با رضایت خودش بوده است:
خودش خواست حاج خانم! خودش قبول کرد. فامیل‌مان بود؛ آمد خواستگاری و خودش هم دوست داشت که شوهر بکند. چرا عقل نداشته؟ خیلی هم عقلش خوب بوده. خودش را خوشگل کرد و خودش پسند کرد.
در مورد ازدواج دوم وکیل او می‌گوید:
ازدواج دومش در ۲۰ سالگی بوده. آن طور که خودش عنوان کرده و من از آشنایانش شنیده‌ام، ایشان با دو سیلی به ازدواج آن مرحوم، برای پول درآمده است.
اما مادر اکرم فکر می‌کند که ازدواج دوم نیز اختیاری بوده است:
این شوهرش که کشته شد؟ این یکی را هم خودش پسندید.
اکرم پس از ازدواج اول خود، صاحب دختری شد که در زمان طلاق از او گرفته شد و بار دیگر، زمانی که ۹ ساله بود به علت اعتیاد پدر، سرپرستی او به مادر محول شد. و اینک باز نزد پدر معتاد خود است:
آن زبان‌بسته، (دختر اکرم) یک آقایی (بابایی) دارد که معتاد است و آن‌جا با بی‌بی‌اش زندگی می‌کند؛ با مامان‌بزرگش.
اکرم و فرزندش باید با خانواده‌ی کشاورز و ندار خود در ازنا زندگی می‌کرد. مادرش در مورد رضایت اکرم به ازدواج با مادری که ۵۰ سال از او بزرگ‌تر بود، می‌گوید:
خب این ۷۰ سالش بود. گفت: من این‌جا نمی‌مانم! باید این‌جا کلفتی شما را بکنم؟ خب می‌روم یک لقمه نان در می‌آورد و با هم‌دیگر می‌خوریم. این‌ها را گفت.
کتک زدن از عادات شوهری بود که یک لقمه نان می‌آورد:
به قرآن خدا، به حضرت عباس اگر قبول دارید، اصلاً ما خبر نداشتیم که برای دخترم این مشکلات پیش آمده؛ این بدبختی ها پیش آمده. نه خبر داشتیم، نه اطلاع داشتیم خدا وکیلی. نه! زبان‌بسته هیچ شانسی نیاورد، خداوکیلی!
مینا جعفری وکیل اکرم مهدوی همراه با تلاش‌های حقوقی، کوششی را آغاز کرده است برای دیه‌ای که خانواده‌ی مقتول طلب کرده‌اند تا به این ترتیب زنی و مادری را از خطر اعدام برهاند. او حسابی در تهران به نام خود برای جمع‌آوری این دیه باز کرده است و نیز حسابی به همت ایرانیان مدافع حقوق بشر در سوئد برای این موضوع گشایش یافته است. اما خانواده‌ی اکرم توان هیچ نوع کمک مالی به وی را ندارند:
والا به خدا هر کاری می‌کنیم، نمی‌توانیم اصلاً! هیچ! خدا وکیلی فامیلی، چیزی نداریم که کمک کنند.
خانم جعفری گفتند که اکرم از زندان به او زنگ می‌زند و خواهان آن است که خانواده‌اش از او سراغ بگیرند:
امروز هم زنگ زده؛ ما این‌جا نبودیم. ناراحت شده. خواهرش آپاندیس داشت. بردیم «الیگودرز» عملش کردند. اکرم سه چهار بار زنگ زده؛ اما هیچ کس خانه نبوده. اگر با شما صحبت کرد بدانید، خدا وکیلی ما نبودیم.
ناراحت شده، خیلی ناراحت شده. زنگ زده به شوهر خواهرم گفته گوشی برنمی‌دارند. گفتم نه به خدا؛ این جوری نبوده. پس من همیشه گوشی را برنمی‌دارم؟ به خدا کوچکت هم هستیم.
پرداخت «دیه» یا خون‌بها به خانواده‌ی مقتول تنها راه نجات زندگی کسی است که به قتل مبادرت کرده؛ اما این مسأله در جامعه‌ی ما اکنون ابعادی یافته است که گاه خود به معضل بزرگی تبدیل می‌شود. مطالبه‌ی خون‌بها اغلب از مرز ۴۰ میلیون تومان که خون‌بهای شرعی یک مرد در قانون جزای اسلامی محسوب می‌شود، فراتر می‌رود. خانم نسرین ستوده وکیل دعاوی که پرونده‌هایی از این دست را وکالت کرده‌اند، می‌گویند:
در حالی که فلسفه‌ی قانون‌گذاری در جوامع سازمان‌یافته آن است که جامعه از انتقام‌گیری‌های شخصی و تصمیمات فردی در خصوص مجازات دیگران و بویژه اعدام رهایی پیدا کند، اما متأسفانه مجموعه‌ی رویه‌هایی قضایی و قانون در ایران به گونه‌ای است که دست تصمیم‌گیری‌های فردی و شخصی را باز می‌گذارد.
نمونه‌های مختلفی از جمله این که شخصی به تصور مهدورالدم بودن دیگری، دست به قتل دیگری بزند یا در صورتی که در جایگاه خانواده‌ی مقتول قرار بگیرد، با مطالبه‌ی مبالغ هنگفت و تعجب‌آوری اعلام بکند که فقط با دریافت چنین مبالغی حاضر به گذشت است.
بویژه در اعدام‌های زیر ۱۸ سال که در واقع دولت تصمیم‌گیری در مورد حیات یا مرگ کودکان را به افراد واگذار می‌کند، از مواردی است که می‌تواند مورد انتقاد قرار بگیرد.
«ائتلاف جهانی بر ضد حکم اعدام» سال گذشته در روز ۱۰ اکتبر، روز جهانی مبارزه با حکم اعدام، در یک نشست بزرگ مطبوعاتی در مقر سازمان ملل از همه‌ی مدافع حقوق بشر در سراسر جهان درخواست کرد که به این تلاش بپیوندند تا در ۶۲ کشوری که هنوز به صدور حکم اعدام مبادرت می‌کنند، حداقل شرایط و مقدمات لغو این حکم فراهم بشود.

۱۳۸۷ اردیبهشت ۱۷, سه‌شنبه

لطفا کمک کنید تا جان زنی را نجات دهیم

زنی در آستانه ی اعدام। نه به دلیل اینکه جرمی انجام داده باشد ، که داده . بلکه به این دلیل که پول ندارد تا جان خود را بخرد.

وکیل اکرم مهدوی برای جمع آوری پول دیه یعنی60 میلیون تومان ، شماره حسابی باز کرده است। حدود سه میلیون تومان چمع شده است و 56 میلیون تومان برای بازگشت زنی 30 ساله به زندگی باقی است.

به من نگویید که این مسئله غیر عقلانی است। میدانم . میدانم که خریدن جان یک انسان غیر عقلانی ترین و ظالمانه ترین اتفاقی است که میتواند بیافتد. ولی چاره ی دیگری داریم ؟

چه کنیم ؟ فکر میکنم کار را از تبلیغ وبلاگی فراتر ببریم। به دوستان و آشنایان میل بزنیم و درخواست کمک کنیم. خیلی رک و راست ، پول جمع کنیم. هر قدر که باشد . و به حساب اکرم بریزیم.

من نه قصاص را قبول دارم ، نه دیه را قبول دارم। و نه قوانین قرون وسطایی جمهوری اسلامی را . من زندگی را قبول دارم و فکر میکنم این زن 30 ساله که از بدو تولد در فقر و رنج دست و پا زده است ، مستحق شانسی دوباره است.

من از امروز شروع میکنم برای جمع آوری پول ، با چند تا از دوستان صحبت خواهم کرد تا با هم پولها را جمع آوری کنیم و به دست خانم جعفری ، وکیل اکرم مهدوی برسانیم।

فکر میکنم به جای نوشتن و پر کردن صفحه های وبلاگهایمان و آپ کردن ،به جای آه کشیدن و نمیدانم چه کنم گفتن ، همت کنیم . شروع کنیم به پول جمع کردن. هر کدام چیزی کنار بگذاریم. داریم سعی میکنیم زندگی انسانی را نجات دهیم. کمی سخاوتمند باشیم بچه های داخل کشور تلاششان را دارند میکنند. شب و روز پشت در زندانها هستند و برای پس گرفتن جان این و آن زندانی به این سو و آن سو میدوند و رو می اندازند. معمولا بیشترین کمک های مالی هم از سوی همانهاست. ما که مجبور به انجام این کارها نیستیم ، لا اقل میتوانیم آنها را با مبلغی در کارشان یاری کنیم. کار آنها نجات جان تک تک انسانهاست. ماجرای ستاره های دریایی و حرف دخترک را به خاطر داشته باشیم। شاید بتوانیم این یکی را نجات دهیم ، و این یکی را ، و این یکی را....ما که مجبور نیستیم نگاه های تنفر آمیز خانواده های مقتول را تحمل کنیم ، ما که مجبور نیستیم بر سر بالا رفتن یا پایین آمدن قیمت دیه چانه بزنیم . این زحمت ها را بچه های ایران میکشند. ما فقط لازم است به آنها کمی کمک مالی کنیم تا بتوانند زندگی ای را نجات دهند.

اگر توانستیم پولی جمع آوری کنیم ، همین جا برای شما از چگونگی آن خواهم نوشت। و گزارش کامل خواهم داد.

من چنین میکنم। شما هم اگر کاری از دستتان بر می آید دریغ نکنید.

پس نوشت : با دوستم شعله ی ایرانی ، سردبیر مجله ی آوای زن صحبت کردم ، و در کار جمع آوری کمک مالی ، او نیز همراه است، به گفته ی او میتوانیم موقتا از شماره حساب نشریه نیز برای کمک هایی که از راه دور ـ احیانا ـ میشوند استفاده کنیم ( در شرایط کنونی ، باز کردن یک شماره حساب مجزا در خارج از کشور برای این کار وقت زیادی میبرد و کارها باید به سرعت انجام شود ، از این رو از شماره حسابی که فعلا هست ، اگر دوستان مایل باشند ، استفاده میکنیم ) که اگر لازم بود شماره حساب را و چگونگی استفاده از آن را با میل به اطلاع شما خواهم رساند।

شماره حساب بانکی مجله ی آوای زن ، برای ارسال پول از خارج از سوئد :
Bank Account : 99 604200 5685 68
IBAN: SE19 9500 0099 6042 0056 8568
BIC-kod ( Swift-adress :NDEASESS

یا میتوانید از این لینک استفاده کنید

لطفا در صورت استفاده از شماره حساب با حروف لاتین قید کنید : اکرم مهدوی ، Akram Mahdavi

لطفا پس از فرستادن پول با میل آدرس زیر تماس گرفته و خبر فرستادن پول و مقدار آن را اعلام کنید تا از رسید آن شما را مطلع کنیم.
mahshid।r@gmail.com

خبردار شده ام که از طریق پی پال امکان ریختن کمک های مالی به این حساب ـ چون در خارج از کشور است ـ بدون پرداخت هزینه ی انتقال بانکی وجود دارد। اگر ممکن است دوستانی که به این مسئله وارد هستند چک کنند و اطلاع دهند.

دوست عزیزم فریبا داوودی ، از واشنگتن دی سی ، اعلام آمادگی کرد تا به عنوان ناظر در جمع آوری کمک مالی همراه باشد.
دوست عزیزم ، منیره کاظمی ( آلمان ) ، یکی از همکاران سایت شبکه همبستگی با مبارزات زنان ایران ، اعلام آمادگی کرد تا به عنوان ناظر در جمع آوری کمک های مالی همراه باشد।

پریسا هم نوشته است : قضاوتم نکنید ، کمکم کنید

وبلاگی که برای نجات اکرم مهدوی به وجود آمده است اطلاعات بیشتری در اختیار شما خواهد گذاشت.

روزای روشن خداحافظ/ سرزمین من خداحافظ!

این روزها اکرم مهدوی در انتظار اعدام است. اصل مطلب را می توانید در این لینک بخوانید و این نوشته به بهانه ی او بر صفحه آمده به امید آنکه شاید در این میان کسی حتی با کمکی اندک بتواند زندگی یک زن را به او بازگرداند।

«قضاوتم نکنید، کمکم کنید»

بنگرید مرا، زنی در آستانه ی مرگ. دست گشوده بر پهنای هیچ. می کوبم بر بن بست فقر شاید کسی از آن سو ندای آزادی سر دهد.
بنگرید مرا، هر روز که می گذرد، طناب دار را بر گردنم تنگ تر حس می کنم و سحرگاه یکی از همین روزها که آسوده خفته اید در کنار فرزندانتان، به پیوندی ابدی با تار و پود این طناب خواهم پیوست। روزی که تنم در میان باد، چونان برگ پاییزی به این سو و آن سو می رود تا دستی برای همیشه به زمینم بیاندازد و آن سو تر پاپوش های زنانه ام، در انتظار پاهایی دیگر تا رهنمای دیار نیستی اش شوند.

بنگرید مرا، یک زن، که هیچ کس صدای دادخواهی اش را نشنید و تن خسته اش را در حرمسرای پیرمردی به حراج عدالت گذاشتند। از پس تن دادگی زن های دیگر، مرا افزودند بر این زن باره گی قانونی و هیچ قانونی دردم را، تلاش ام را برای رهایی از این درد جدی نگرفت. نه یک باره که به دفعات به سوی اشتراکی اجباری راندند زنانگی ام را. فریاد زدم مرا برهانید از این زندان. پاسخ آمد بمان و مطیع باش. گریستم جایی برای ماندن نیست صدا آمد جایی برای رفتن نیست.

و من این بار نه برای کشتن، نه برای خون بس زندگی ام، برای اندکی زندگی از آن دیگری مهر طلبیدم। می خواستم کمی، تنها کمی از آن همه عطری که شما استشمام می کنید در هوای داشتن ها و آزادی تان، تنها کمی از آن را در جانم حس کنم. می خواستم یک بار برای یک بار بدانم طعم دوست داشتن و دوست داشته شدن را. طعم دیده شدن را. کلید رهایی ام در چنگ قانون بود و من بی هیچ مقام انسانی در پی اش التماس می کردم اما آزادی گویا حق من نبود. از میان قفس دست هایم را پی چیدن شاخه ای گل رز، برای لمس گل برگ هایش، برای تجربه ی زندگی، به میان هوای زندگی بردم و دیری نگذشت که سرانگشتان وجودم قطره قطره سرخ گریستند.

بنگرید مرا، من با تمام معیارهای جامعه ی متمدن انسانی از حقوق اجتماعی ام، از زندگی، از آزادی، از حق نخواستن زندگی اجباری با یک مرد محروم شدم و به حکم همان معیارها به پیشواز مرگ می روم।

بنگرید مرا مردم، بنگرید و از یاد مبرید که فاصله ی میان آنچه هستم و آنچه خواهید بود به نازکی تار مویی ست و هیچ خود را بر کنار از همه ی این سیاهی ها ندانید। سیاهی وقتی بیاید همه را با خود به کام مرگ می برد مرا این گونه و شما را گونه ای دیگر. و سپیدی دستان مهربان است که استوار بر نگاه سیاهی خیره می شود، بی هیچ عقده گشایی فردی، سخن از حق زندگی می گوید و سیاهی را حلقه زن بر گرد خود به عدم می فرستد.

بنگرید این زن را که زندگی را از شما گدایی نمی کند تنها به یادتان می آورد همه ی ما روزی در همین دنیا قضاوت می شویم به بهای زندگی، و درست آن لحظه ی آخر، آن لحظه ی نفس نفس زدن به التماس هوایی دوباره، تنها خاطره ی یک زندگی دیگر که به دست شما سبز شد خون را در رگ های تان به جاودانگی جاری خواهد کرد.

اکرم به خاطر فقر اعدام می شود

«پدرم سيلي زد به گوشم و بله را گرفت!» اين تک جمله را در ذهن تکرار و تکرار کنيم! تصويرش کنيم। دختر 20 ساله اي ‏را که قرار است به عقد مردي 68 ساله درآيد. دختر 20 ساله اي که دختر 7 ساله اي هم در خانه دارد! دختر 20 ساله اي ‏که در 13 سالگي به پسردايي اش داده شد.‏

داده شد! زيرا کدام دختر 13 ساله اي در يک شهرستان دور افتاده مثل اليگودرز، توان انتخاب و اختيار انتخاب همسر ‏دارد؟‎ ‎
اکرم 32 ساله شوهرش را کشته است. پيش از اين که او را به اين جرم، در ذهنمان به دار بياويزيم، بيشتر بشناسيمش. ‏
اکرم دختر مردي کشاورز است। تا کلاس پنجم سواد دارد. در 13 سالگي به همسري پسردايي اش در آمد که 5 سال بعد از ‏آن، پسردايي، رهايش کرد و به دنبال زني ديگر به رفسنجان رفت. بهاي رهايي اکرم نزد شوهر خيانت کار، 250 هزار ‏تومان بود که توسط همسر جديد مرد، پرداخته شد و البته بهاي گزافتري نيز به يادگار براي اکرم ماند؛ فاطمه 5 ساله، اين ‏روزها دختر 17 ساله اي است که بيرون از زندان مادرش، بارها زنداني تر از اوست. ‏

‏20 سالگي براي اکرم با تهديد پدر به ازدواج دوم آغاز شد। ازدواج با مردي که همچون پدر اکرم در کار حفاري بود. مردي ‏هم سن و سال پدر و هم سخن و همفکر و لابد همدل با او. اکرم به اين ازدواج تن نداد. پاسخش سيلي و تهديد بود و بالاخره ‏چه کند زن 20 ساله طلاق گرفته اي که خودش و دخترکش سربار پدرند در روستايي دورافتاده در حوالي اليگودرز؟ ‏

اين بار به زني حسن رفت। با کلي وعده و اميد از اين که وضع مالي او خوب است و دستکم تامين مالي دارند. وعده اي که ‏خيلي زود با واقعيت ديگري روبرويش کرد. حسن 68 ساله، نه فقط چيزي بيشتر از گذشته به او نداد، که هوسبازي اش بار ‏ديگر خيانت را به اکرم آموخت. دوبار تقاضاي طلاق کرد و هر دوبار ناکام ماند. ‏

روزي در راه، دچار شد। نه دچار مردي از جنس رويا. که دچار خود رويا شد. به فريب مردي که وعده رهايي مي داد – و ‏بعد معلوم شد که بهاي وعده هاي او نيز 10 ميليون چک پاس نشده است!- اکرم شد متهم به قتل و حسن در استانه ‏هفتادسالگي، شد مقتولي که به اتفاقي گزنده و تلخ، از ميان برداشته شد. داستان مرد، بعد از چند قرص ديازپام و ضربه هاي ‏مرگبار چاقو در شعله هاي آتش سوخت. اکرم را مرد جوان فراري داد و همان شب فرار در کنار دريا رهاش کرد و به ‏سي زندگي خود رفت. ‏

اکرم به نزد پدر برگشت و بعد از چندي خودش را سپرد به دست دادگاهي که بين او و حق، داوري کند। بهاي حق گزاف ‏بود و جان اکرم بي مقدار! پس زندگي از دست شده بيست و چند ساله او نتوانست ياري اش کند. حکم اعدام صادر شد.‏‏ اينک در واپسين لحظه ها، زندگي اکرم به 60 ميليون تومان قيمت خورده است. حراجي که يک سويش اکرم و فاطمه اند و ‏سر ديگر اعدام.‏

خريداراني اگر يافت شد، اکرم به زندگي بر مي گردد। و اگر نه، تا چندي دگر، اکرم نيز قصه فراموش شده اي خواهد بود ‏که در يک روز بهاري توسط شما خوانده شد!‏

و باقي آنچه نوشته ام، صحبتهاي من و مينا است। مينا جعفري وکيل اکرم مهدوي است. او از مردم کمک خواسته و با اين ‏وصف چندان اميدوار نيست. از نظر او ديه راهي است براي رهايي مردم ثروتمند از مجازاتي چنين.‏

‎‎از پرونده خانم اکرم مهدوي خبر جديدي نيست؟‎ ‎پرونده ايشان در اجراي احکام دادسراي جنايي تهران است।‏

‎‎يعني استيذان گرفته و آماده اجراست؟‎ ‎خير। ايشان چون شناسنامه اش از بين رفته، هنوز استيذان نگرفته. درواقع مرحله پيش از استيذان است.‏

‎‎ولي شنيده شده بود که حکم ايشان روز 15 ارديبهشت اجرا مي شود؟‏‎ ‎بله، اين حرف را در در زندان به خود اکرم گفته بودند। و چه بسا اگر شناسنامه ايشان آماده بود، حکمش تا به حال اجرا شده ‏بود.‏

اکرم يکي از زنان شوهر کش است. قتل در هر شکلي که انجام شود براي افکار عمومي پذيرفته شدني نيست. ولي پديده ‏شوهر کشي يکي از پديده هايي است که متاسفانه آمار آن رو به افزايش است. شما با يکي از اين زنان از نزديک روبروييد ‏و وکالت ايشان را داريد. از نظر شما چرا اکرم همسرش را کشته است؟ و چه عواملي باعث شده تا او به اين بن بست برسد؟اکرم يک آدم کاملا مستاصل است. استيصال را شما در چهره او هم مي توانيد ببينيد. او هرگز از حمايت خانواده برخوردار ‏نبوده؛ حتا حالا که در دو قدمي اعدام قرار دارد. ‏
ازدواج اول او در 13 سالگي بوده که مسلما براي دختري 13 ساله در انتخاب همسر و تشکيل زندگي مشترک نه اختياري ‏در کار است و نه حق انتخابي। حتا طلاقش هم که در 18 سالگي اش رخ داد، از همين دست است. شوهرش به دنبال زني ‏ديگر رفت و او و دختر 5 ساله اش را به امان خدا سپرد. در واقع اکرم معني خيانت را زماني فهميد که خودش نوجواني ‏بيش نبود. در ازدواج دومش هم باز حق انتخابي نداشت. دو سال بعد از اين که همسر اول طلاقش داد، پدرش او را به مردي ‏داد که 48 سال بزرگتر از او بود. مردي که اکرم درباره او مي گويد خجالت مي کشيدم بگويم اين مرد همسر من است. او ‏همسن پدر يا پدربزرگم بود! بنابراين درست است که ما با يک قاتل، با اکراه روبرو مي شويم.ولي نمي شود زندگي پنهان ‏در پشت اين قتل را نبينيم. نمي شود کينه و تحقير و توهين جمع شده در ذهن و وجود اين زن را نبينيم. نمي شود از خودمان ‏نپرسيم که حق شادي و حق انتخاب اين زن، کي و کجا رهعايت شده؟ همه مردان زندگي اش او را استثمار کردند. حتا مردي ‏که بظاهر او را دوست داشت و با همين حربه فربش داد.‏

‎‎اکرم عاشق شده بود؟‎‎به نظر مي رسد که او بيشتر مي خواسته از زندگي اش و از خفقاني که در آن اسير بود، فرار کند। او نخستين بار بود که با ‏کردي روبرو مي شد که حرفهاي ديگري به او مي زد. وعده مي داد. اميد مي داد. اکرم عاشق اين مرد نبود. او عاشق آن ‏رهايي بود که او وعده مي داد. ضمن اين که اکرم از اتهام رابطه نامشروع تبرئه شد. در حالي که مي دانيم که امکان آن را ‏هم داشت. اين خودش دليل ديگري است بر اين که تنگناي زندگي اش او را به ستوه آورده بود.‏

‎‎اکرم نتوانسته از اولياء دم رضايت بگيرد। الان وضعيت او چگونه است؟ آيا اميدي به نجاتش هست؟‏‎ ‎‎‎خانواده مقتول فقط به شرط پول حاضر به رضايت شده اند. مبلغي هم که پيشنهاد داده اند، خيلي زياد است. آنها 60 ميليون ‏تومان خواسته اند که تقريبا دو برابر ديه انسان کاملاست. ‏

‎‎ديه انسان کامل چقدر است؟‎ ‎‏ امسال [با توجه به تورم] 40 ميليون تومان। سال قبل 35 ميليون تومان بود که اين رقم آن موقع خواسته شد.‏

‎‎با توجه به اين که جان موکلت اين روزها بسته به اين است که تو و ديگران قادر باشيد براي اکرم اين پول را ‏تهيه کنيد، نظرت در مورد ديه چيست؟‎ ‎ديه راهي است که افراد ثرتمند را از مجازات نجات مي دهد। درواقع اينجا مساله حق و ناحق نيست. بلکه داشتن و نداشتن ‏پول مطرح است. فرد دارا براحتي مي تواند رضايت بگيرد و ندار، براحتي پاي چوبه دار مي رود. حالا سوال اين است که ‏تصميم گير مجازات اين انسانها کيست؟ و نقش نهادهاي رسمي و قانوني در اين ميان چيست؟ آنچه که پيداست اين است که ‏تعيين کننده نظر شخصي افراد صاحب خون است که براحتي مي توان اين نظر را خريد. بنابراين متضرر واقعي فقط افراد ‏فقيرند و در جامعه اي که شرايط به گونه اي است که زناني چون اکرم کم نيستند، بيشترين آسيب متوجه آنهاست.‏

‎‎شما چندي پيش از مردم براي نجات موکلتان درخواست کمک کرديد। تا حالا چقدر کمک مردمي جمع شده است؟‏‎ ‎‎‎خيلي کم! چيزي حدود 3 ميليون و نيم. وعده هايي داده شده بود که هيچ کدامش محقق نشده. کمکهايي هم که تا کنون جمع ‏آوري شده، همگي از داخل کشور بوده. با توجه به فرصت کمي که براي اکرم باقي مانده، خواهشم از کساني که در بيرون ‏از ايران زندگي مي کنند و مي خواهند به او کمک کنند اين است که با توجه به مشکلاتي که سيستم بانکي کشور ما در ‏ارسال و دريافت پول از خارج دارد، کمکهايشان از طريق افراد داخل کشور به شماره اعلام شده ريخته شود. ‏

نقل از سایت روزآن لاین

این شماره حساب وکیل اکرم است که برای جمع آوری دیه برای اکرم باز شده است:

"حساب سيبا به شماره 0302917750001 نزد شعبه مبارزان بانك ملي"